دومین نایب از نواب اربعه امام زمان(عج)، محمد بن عثمان فرزند نایب اول است. عثمان بن سعید هنگام مرگ خود، به دستور حضرت مهدی(عج) نیابت را به فرزند خود «محمد» سپرد، امام زمان(عج) در توقیعی این چنین از نایب دوم خویش یاد میکنند: ... و اما محمد بن عثمان عمری، خداوند از او و پدرش خشنود و راضی باشد! همانا او مورد وثوق من و نوشته او، نوشته من است، با وجود فشارهایی که از حاکمان و خلفای آن دوران بر محمد بن عثمان وارد میشد، همچنین به رغم مخالفتهایی که از سوی مدعیان دروغین نیابت با وی صورت میگرفت، ایشان توانست جایگاه نیابت ولیعصر(عج) را به گونهای شایسته نگه دارد و امور واگذار شده را به شایستگی انجام دهد.
از ویژگیهای نایب دوم امام زمان(عج) میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1-ایشان فرزند نخستین نایب بود.
2-همانند پدرش، از طرف دو امام به نیابت امام زمان نصب شده بود.
3- مدت زمان بیشتری نایب حضرت مهدی(عج) بوده است.
4- افزون بر رسیدگی به امور شیعیان، از حساسترین وظایف او در دوران نیابت،... ادامه مطلب ...
اکنون سینما، انیمیشن، و بازیهای رایانهای، محملی برای ارائه و نشر داروینیسم شدهاند. پرسش این است که فیلمها و بازیهای داروینیستی چه روندی را طی میکنند.
در بررسی ارتباط میان علم و مذهب، داستان آدم و حوا در تناقض با توافق علمی Evolution، در مکتب داروینیسم است.
اینکه نسل انسانها و گونههای انسانی از دو نفر (آدم و حوا)، که چندین هزار سال پیش از عرش به زمین هبوط کردهاند، شکلگرفته و گسترش یافته، در علم فقط با یک جهش غیرممکن قابل توجیه است.
این تناقض و ابهام باعث میشود که انسان ساینتیست با کنار گذاشتن مذهب به راحتی Evolution، را در تمام پدیدهها و ساحتها بپذیرد؛ او نسل انسانی را نیز مشمول این قانون دانسته و تمام تلاشاش را برای موجه جلوهدادن آن میکند.
بر این اساس بشر ساینتیست با سلاح علم به حرمت حضرت آدم، بهعنوان اولین پیامبر الهی هجوم میبرد. همچنین ارزش و مرتبه انسانی را، که خداوند او را خلیفهالله دانسته و روح الهی را در او دمیده، در حد حیوان پایین میآورد.
او سالها، دهها و صدهها تلاش کرده تا با یافتن فسیلها و بقایای استخوان موجودات انساننما، برای Evolution انسان مدرک بدست آورد. او این سیر را از صفر پیدایش موجه میداند و اینجاست که با سد دین برخورد کرده و تلاش در نابودی آن دارد.
اما دین و اختصاصاً دین اسلام و کتاب قرآن بهعنوان کتاب کامل و جامع الهی در مورد صفر پیدایش انسان و هبوط او چه پاسخی دارد؟
آیا اولین انسان حضرت آدم، نبی و پیامبر الهی است؟ یا داستان پیدایش بر محور دارونیسم میگردد؟
براساس نظر متفکران، زمانی فرا میرسد که Evolution[۱] در روند خود، براساس اصل بقاء اصلح، به مرحلهی توقف و مرگ میرسد؛
در این زمان ادامهی حیات وابسته به [۲]Revolution، خواهد بود. Revolution، با ایجاد یک جهش اساسی و غیرممکن چرخدنده حیات را مجدداً به راه میاندازد. اینگونه است که تحولات ناگهانی در عالم طبیعت بخشی از این نظام تعریف میگردند.
اما آیا آنچه علم از آن سخن میگوید و سعی در اثبات تجربی آن دارد، تمام آن چیزی است که هست؟ ادامه مطلب ...
در این مقاله سعی شده تا با استفاده از آیات قرآن کریم و روایات معصومین روش علمی کاملتر و جامعتری نسبت به روش علمی مدرن، معرفی شود.
در فلسفهی علم، روش علمی مدرن مبتنی بر مشاهده، تجربه، آزمایش و بهطورکلی همهی گزارههای عینی است. ایراد کار در این است که فقط و فقط به این عینیات اصالت دادهشده و هر چیزی غیر از آنها انکار میشود. متأسفانه به همین دلیل هیچ علم (بهتر است گفته شود ساینس[۱]) مدرن حتمی وجود نداشته و همهی دانشها غیر یقینی و فعلاً معتبر تلقی میشوند. ریشهی این امر نامبارک در کنار گذاشتن دین- و امور غیبی- و جایگزینی عرف بهجای آن توسط انسان غربی است. ویژگی انسان سکیولار[۲] در تولید علم، اعتنا به چیزهایی است که فقط محسوس-یا مشاهدهپذیر- میباشند. شایانذکر است که مشاهده محل مناقشه نیست بلکه اصالت مشاهده محل مناقشه است.
ازآنجاکه معرفت و جهانبینی انسان باید مبنای همهی کردارهای او باشد پس انسان مسلمان و باورمند به قرآن بایستی در نوع نگاهش به علم، مبتنی بر چارچوب قرآن عمل کند. متأسفانه به دلیل بیتوجهی به این مسئله، انسان ایرانی مسلمان دچار التقاط و تبدیل به یک مسلمان سکیولار! شده است. پرسشی که در اینجا مطرح میشود این است که در تولید علم مبنا را باید بر چه چیزی قرارداد؟ در ادامه سعی میشود پاسخی برای این پرسش ارائه کرد.
در چند جای قرآن کریم، واژهی شهادت (به معنی آشکار و دیدنی) به چشم میخورد.[۳] نکته جالب این است که در تمام موارد واژهی غیب (به معنی نهان و نادیدنی) نیز همراه با واژهی شهادت آمده است (یکی از موارد ثنویت در قرآن). این بدین معنی است که علاوه بر دیدنیها، نادیدنیها نیز وجود دارد و علاوه بر پذیرش آنچه قابلمشاهده است (محسوسات) باید و حتماً چیزهایی که با حواس قابل درک نیست (امور غیبی) را پذیرفت. این همان نکتهای است که بشر بیش از دو هزار سال است از آن غفلت کرده و باعث انحراف در نوع نگاه و در نتیجه اندیشهی تولیدشدهی خویش شده است. انسان مسلمان هم با پیروی کورکورانه از انسان غربی و عدم توجه و باور به منابع دینی خود تحت ولایت دانش بشر سکیولار قرارگرفته که البته هیچ عذری از نخبگان آنها پذیرفته نیست.
با بررسی آیات مورداشاره حداقل دو نکته به دست میآید که از قرار زیر است:
ممکن است برخی بگویند که در آیات دیگری از قرآن کریم خدای بزرگ غیب را مخصوص خود میخواند.[۴] امّا در جواب باید گفت منظور این است که علم به غیب بهصورت تام فقط در اختیار خداوند است (علم غیب ذاتی)؛ و اوست که بر تمامی عالم احاطه همهجانبه دارد اما بعضی از بندگان شایسته خداوند نیز، به خواست پروردگار[۵] و بر اساس شایستگیهای خود، به اسرار و علوم و امور غیبی آگاهی یافته و نادیدنیها را میبینند. این موهبتی است که خداوند به افراد برگزیده؛ مانند پیامبران امامان[۶] و اولیا عنایت مینماید. تأیید این مطلب آیاتی است که خداوند حکیم به اذن خود پیامبر را از –اخبار- غیب باخبر میکند[۷] و همچنین در مورد امامان نیز این مطلب صادق هست.[۸]
اکنون میتوان اینچنین نتیجه گرفت که علم انسان باید دو حوزه را در برداشته باشد؛ اوّل و مهمتر حوزهی غیب و دوّم حوزهی شهادت که متأسفانه علم امروزی تنها حوزهی دوّم را شامل میشود. حال با توجه به مطالب بالا این سؤال مطرح میشود که ... ادامه مطلب ...
اسلام علیک یا قاطمه الزهرا مظلومه
کارشناس مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات گفت: حضرت زهرا(س) ابتدا «فدک» را به عنوان حق ذیالقربی مطرح کردند و چون به استدلال ایشان توجهی نشد آن را به عنوان سهمالارث خود از اموال پدر درخواست کردند.
رویدادهای پس از رحلت پیامبر اعظم(ص)، رویداهایی عبرتانگیز در تاریخ اسلام است. پیامبر گرامی اسلام(ص) طی 23 سال با تحمل انواع تلخیها و دشواریها، جامعهای را بر اساس آموزههای توحیدی و عقلانیت هدایتیافته از سوی دین سامان داد. آن حضرت آرزومند بود که پس از رحلتش، نهال نوپایی را که غرس کرده بود، از سوی یاران و شاگردانش مراقبت شده و روز به روز بر شکوه و نفوذ آن در دلها و فکرها افزوده شود. هنوز ساعاتی از رحلت پیامبر(ص) نگذشته بود که برخی از یارانش بر سر تصاحب قدرت سیاسی با هم به ستیز برخاسته و بنیانی را پایهگذاری کردند که با اهداف، ارزشها و آرزوهای پیامبر(ص) بسی فاصله داشت. این بنیاد هر چه پیش میرفت، از سرچشمه نخستین خود دورتر میشد و آیینه اسلام جاری در جامعه، به سبب کدورتها و زنگارهای ستبری که صفحه آن را فراگرفته بود، کمتر و کمتر نور معرفت و زلال عدالت و مهرورزی را بازتاب میداد. این بنیان برخاسته بر بیعدالتی و ستم از آن هنگام آثار خود را نشان داد که فاتحان مغرور منصب خلافت، حتی حق تنها دختر پیامبر را پاس نداشته و حرمت او را ارج ننهادند و برخلاف احکام مسلم قرآن و سنت پیامبر او را از حق خویش محروم کرده و دل نازکش را شکستند، یقیناً اتفاقاتی که در آن مقطع حساس تاریخی روی داد و مسیر جامعه نوپای اسلامی را به شدت هر چه تمام دگرگون کرد، به هیچ وجه با باورها، ارزشها و احکام مسلم اسلامی قابل توجیه نیست، اما پیروان مکتب خلفا در طول تاریخ کوشیدهاند تا به هرصورت ممکن آن را توجیه کرده و تصمیمها و رفتارهای برخی از یاران پیامبر را که در پدید آمدن آن شرایط و بروز این نتایج سهم عمده دارند، تصمیمها و رفتارهایی مقبول و موجه جلوه دهند.
در این زمینه شبههای مطرح شده است: شیعیان از یک سو میگویند فدک ارثیه حضرت زهرا(س) بوده و از دیگر سو ادعا میکنند که پیامبر(ص) فدک را به دختر گرامیاش بخشیده است. در اینجا این پرسش مطرح میشود که اگر فدک ارث فاطمه است، پس بخشش پیامبر(ص) معنا ندارد و اگر پیامبر(ص) در زمان حیات خود آن را به فاطمه بخشیده است، پس مطالبه آن به عنوان ارثیه، بیمعنا خواهد بود! پرسش مهم دیگری که وجود دارد این است که اگر خلیفه اول فدک را غصب کرده بود، چرا امام علی(ع) در زمان خلافت خود آن را به اولاد فاطمه(س) باز نگردانده است؟ نکته دیگر اینکه در منابع فقهی و روایی شیعه آمده است که زن از زمین ارث نمیبرد و برای اثبات این ادعا به آیات و روایات هم استناد میکنند، ولی در عین حال بر ارث بردن فاطمه(س) از زمین فدک پای میفشارند و این تعارضی بیش نیست!
به همین منظور با حجتالاسلام قهرمان کرمی از کارشناسان مرکز مطالعات و پاسخگویی به شبهات حوزه علمیه قم گفتوگو کردیم که در ادامه میآید: ادامه مطلب ...