سورهٔ توحید را فوت میکردم به صورت بازجوی آمریکایی، بهم میریخت و کتکم میزد/ عکس امام در راهروی ناو آمریکایی
هشتاد و دومین شماره ماهنامه امتداد چند روزی است منتشر شده. در این شماره علاوه بر مطالب جذاب دیگر، خاطرات آقای «عبدالرضا کریمی» خواندنی از آب درآمده است. او رزمندهای است که در سال 1366 توسط نیروی دریایی آمریکا در خلیج فارس مجروح و اسیر میشود. اتفاقی که اولین نبرد رودرروی ایران و آمریکا نام گرفته است.
برای تهیه شماره جدید امتداد میتوانید به یکی از نمایندگیهای امتداد مراجعه کنید. اگر دست به موس و کیبورد هستید اینهم یک راه دیگر است. البته پیامک کردن عدد 1 به شماره 30001357 آسانترین راه است.
بارکالله به بچههای نازیآباد!
من «عبدالرضا کریمی» هستم متولد سال ۴۰. پدرم علیرضا نام داشت که در سال ۸۹ به رحمت خدا رفت و از وجودش محروم شدیم. خیلی خلاصه عرض کنم که من لر هستم. متولد شهرستان بروجرد و در یکی روستاهای اطراف بروجرد به نام کلان. روستایی هستم و روستای ما هم بیش از هزار سال قدمت دارد و دارای دیرینهٔ خاصی است. همچنین منطقهٔ بسیار خوش آب و هوایی است.
پدرم به دلیل شرایط کاری که معمار ساختمان بود، مجبور به انجام کار خود در تهران شد. برای همین من که دو، سه ساله بودم با خانواده به تهران آمدیم. آن هم تهران قدیم که کوچههای باریک و خاکی داشت. در محلهٔ خزانه ـ بخارایی و بعدش هم سمت نازیآباد سکونت پیدا کردیم و جنوب شهری هستیم.
روزی که از اسارت برگشتیم، مجری تلویزیون که گزارش ما را پخش میکرد، ... ادامه مطلب ...
رسول خدا(ص) فرمودند: «هر کس شب عاشورا را احیا گیرد، گویی که به اندازه عبادت همه فرشتگان به عبادت خدا پرداخته است و پاداش کسی که در این شب عمل صالح کند، همانند پاداش 70 سال عمل است».
خبرنگار آیین و اندیشه خبرگزاری فارس، بار دیگر عاشورایی از راه رسید و در فضای شهر ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) پیچیده است و مردم خداجوی و عزادار حسینی با حضور در تکایا و هیئات در سراسر کشور در سوگ این مصیبت عظمی بر سر و سینه میزنند و به یاد شب عاشورای سال 61 هجری در احیاء این شب و مناجات با خداوند و تدبر در قرآن کریم میکوشند.
سید بن طاووس در کتاب «اقبال الاعمال» خود در باب اهمیت و فضیلت این شب این چنین مینویسد: شب عاشورا شبی است که مولایمان امام حسین(ع) و اصحاب او، آن را با انجام نماز و خواندن دعا احیا کردند؛ در حالی که مسلمانان زندیق آنان را احاطه کرده و دور آنها را فرا گرفته بودند تا خون آنان را بریزند و نفوس عظیم آنان را بگیرند و حرمت آنان را هتک کنند و زنان مصون و محجبه آنان را به اسیری ببرند.
بنابراین، ... ادامه مطلب ...طرح مشهدی عباس مغنی مورد توجه فرماندهان قرار گرفت و بعد از مطالعه دقیق و ارزیابی منطقه به این نتیجه رسیدند که در این محور، هیچ راهی برای پیشروی به جلو، غیر از این راه وجود نداشته و ممکن نیست.
گروه حماسه و مقاومت فارس- قبل از رسیدن به منطقه سایتهای موشکی 4 و 5 عراقیها خطوط دفاعی و مواضع خود را تا آنجا که میتوانستند محکم و نفوذناپذیر کردند. این منطقه برایشان اهمیت حیاتی داشت. باید آن را به هر قیمتی حفظ میکردند تا از این محور، شهرهای مهم خوزستان از جمله دزفول مقاوم را هر روز و شب موشکباران کنند.
سپاه اسلام تصمیم گرفت از این ناحیه حمله جدید را شروع نماید تا سایتهای موشکی و رادار را تصرف کرده و شهرهای خوزستان را از تیررس موشکهای زمین به زمین آزاد نماید.
هر دو نیروی متخاصم، شبانهروز درحال تلاش بیوقفه جهت بالا بردن میزان توان دفاعی و تهاجمی خود بودند.
عراقیها، آن قدر به خودشان مطمئن و به تجهیزات پیشرفته نظامیشان مغرور و به حمایتهای همهجانبه ابرقدرتهای جهانی شادمان بودند که خود را برنده واقعی و حتمی جنگ دانسته تا آنجا که رئیس جمهور عراق، صدام با اطمینان تمام اعلام کرد: «اگر ایران بتواند سایتهای موشکی و رادار را فتح کند، کلید شهر بصره را به آنها میدهیم».
از طرفی دیگر، بعد از عبور از کرخه و چندین کیلومتر نرسیده به منطقه سایت موشکی، در خط مقدم عراقیها، با مهندسی بسیار دقیق و حساب شده یک خط مستحکم و نفوذناپذیر را احداث کرده بودند و با اطمینان ادعا کردند:
آیت الله جوادی آملی
«توجه خداوند به بندگانش این گونه است که خداوند با تمام اسماء حسنا و جهات به بندگانش توجه دارد».
وجود مبارک پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ نیز وقتی با کسی حرف میزد یا مخاطب کسی بود با تمامچهره به وی نگاه میکرد، زیرا او مظهر خدایی است که وقتی به کسی میگوید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا» یا مخاطب کسی است که در دعا میگوید «یا الله» با تمام جهات و اسماء حسنایش به مخاطب مینگرد. لذا انسان برای اینکه دعایش مستجاب شود، باید با تمام هویّت به طرف خدا برود.
این که میبینید برخی از ادعیه ما مستجاب نیست برای این است که یک مقداری از توجه ما نزد قدرتهای خود ما یا وابستگیهای ماست و تنها بخشی از توجه ما به طرف الله است، کسی که هم به طبیب چشم دوخت، هم به دارو، هم به قدرت تحصیل دارو و هم به قدرت پرستار، چنین انسانی میگوید «اللهم اشفنی» این نیمرخ با خدا دارد سخن میگوید، برای این که بخشی از توجهش متوجه خداست و بخشی از توجهش متوجه امکانات خودش است، چنین دعایی، دعای خالص نیست....
به طرف حسن رفتم دیدم حسن عزیز سر در بدن ندارد اما با تعجب بسیار مشاهده کردم پیکر بی سر حسن که به طرف قبله افتاده بود بلند شد و روی دو پا نشست.
گروه «حماسه و مقاومت» فارس- پس از مدتی مرخصی دوباره عازم جبهه شده بودم. سوار ماشین که شدم برای یک لحظه مسافران را برانداز کردم که ناگاه چشمم به او افتاد که روی صندلیهای ردیف آخر نشسته بود. آشنایی مختصری با او داشتم. طلبه بسیجی، که بسیار مؤدب و مقید به آداب اجتماعی بود. او در یکی از مساجد جنوب تهران مشغول تحصیل بود. با اشتیاق رفتم و کنارش نشستم. با احترام زیاد به من جا داد و پس از سلام و احوالپرسی از او پرسیدم: «راستی حسن، اهل کجای تهران هستی».
در حالی که سرش را به زیر انداخته بود با گوشه چشم نگاهی به من کرد و گفت: «خانهمان در کوی مهران است».
خیلی تعجب کردم و گفتم: «حسن، تو همان طلبه هم محل ما هستی که بچهها به من گفته بودند؟ منم بچه همان کوچهام».
حسن با لبخند ملیحی گفت: