انسان در آخرین لحظات خود در دنیا به چه می‌اندیشد؟

  

توجه به معاد و لحظات مرگ و انتقال از این جهان به عالم برزخ در تنبه روحی انسان‌ها بسیار موثر است.

 حضرت امیرالمومنین (ع) طی روایتی ماجرای انتقال از دنیا به آخرت را بیان نموده‌‌اند. حضرت‌ امیرالمؤمنین‌ علیه‌ السّلام‌ فرمودند: وقتی‌ کسی از دنیا می‌رود آخرین‌ روز از روزهای‌ دنیای‌ او و اوّلین‌ روز از روزهای‌ آخرت‌ اوست‌، سه‌ چیز برای‌ او مجسّم‌ می گردد: مال‌، فرزندان و عمل‌ او.
سپس‌ متوجه مال می‌شود‌ و می گوید: به‌ خدا سوگند من‌ برای‌ جمع‌آوری‌ تو بسیار حریص‌ بودم‌ و نسبت‌ به‌ از دست‌ دادن‌ و رها نمودن‌ تو بسیار بخیل‌؛ حال در این‌ هنگامِ تنگدستی‌ و بیچارگی‌ ‌ تو برای‌ من‌ چه‌ می‌کنی؟

مال‌ در جواب‌ می گوید؛ فقط‌ کفن‌ خود را از من‌ می‌توانی‌ دریافت‌ کنی‌.

سپس‌ به‌ فرزندان‌ خود می گوید: سوگند بخدا من‌ نسبت‌ به‌ شما بسیار دوست‌ بودم‌، در هر حال‌ محافظ‌ شما بودم‌ تا گزند و ناراحتی‌ بر شما وارد نشود ؛ اکنون‌ در این‌ موقع‌ خطیر چه‌ کاری‌ از شما برای من ساخته‌ است‌؟

آنها در پاسخ‌ می گویند: ما تو را بسوی‌ قبر‌ می‌بریم‌ و به خاک می‌سپاریم.

سپس‌ نظر به أعمال‌ صالحه‌ و حسناتی‌ که‌ انجام‌ داده‌ می‌کند و می گوید: من‌ نسبت‌ برای بجا آوردن‌ شما بسیار بی‌رغبت‌ بودم‌ و شما برای‌ من‌ بسیار سنگین‌ بودید؛ امروز از شما برای‌ نجات‌ من‌ چه‌ کاری‌ ساخته‌ است‌؟

عمل‌ در پاسخ‌ می گوید: من‌ رفیق‌ تو و قرین‌ تو هستم،‌ در میان‌ قبر و در روز حشر از تو دور نمی‌شوم‌ تا هر دو در پیشگاه‌ حضرت‌ پروردگار حاضر شویم‌.

اگر میت در حال‌ احتضار و سکرات‌ مرگ‌، مطیع‌ و ولیّ خدا باشد، کسی‌ نزد او می‌آید که‌ از تمام‌ مردم‌ بویش‌ معطّرتر و منظرش‌ زیباتر و لباسش‌ فاخرتر است‌، به محتضر نوید می‌دهد: ترا به‌ نسیم‌های‌ جان‌فزا که‌ از جانب‌ خدا می‌وزد و گلهای‌ خوشبو و بهشت‌ پر نعمت بشارت‌ باد ‌؛ به‌ عافیت‌ وارد شدی‌ ، قدمت‌ مبارک‌ باد، خوش‌ آمدی‌!

آن شخص می پرسد : تو کیستی‌؟

در پاسخ‌ می گوید: من‌ عمل‌ نیکوی‌ تو هستم‌ که‌ از دنیا به‌ سوی‌ بهشت‌ می‌آیم‌.

*سئوال نکیر و منکر از ولی خدا و عدو خدا

وقتی‌ میت را وارد در قبر‌ می‌کنند، دو ملک‌ نزد او می‌آیند و از عقائد و کردار او پرس و جو می کنند ، ؛ ولی در حالی به او نزدیک‌ می شوند که‌ موهای‌ بلند خود را به‌ زمین‌ می‌کشند و زمین‌ را با دندان‌های‌ نیشِ خود می‌کَنند و شخم‌ می‌کنند، و صدای‌ آنها چنان‌ مهیب‌ و زننده‌ است‌ که‌ گوئی‌ صدای‌ غرّش‌ تند و شدید آسمان‌ است‌، و چشمان‌ آنان‌ چنان‌ دهشت‌ انگیز و وحشت‌آور است‌ که‌ گوئی‌ مانند برقِ زنندة‌ ابرهای‌ سیاه‌ آسمان‌ است‌.

آن‌ دو می‌پرسند: پروردگار تو کیست‌؟ و پیغمبر تو کیست‌؟ و دین‌ تو چیست‌؟ و امام‌ تو کیست‌؟
او در جواب‌ میگوید: پروردگار من‌ الله‌ است‌ خدای‌ واحد، و محمّد پیامبر من‌ است‌، و دین‌ من‌ اسلام‌ است‌، و علیّ بن‌ أبی‌طالب‌ و ائمّه‌ صلوات‌ الله‌ علیهم‌ امامان‌ من‌ هستند.
آنها میگویند: خداوند ثابت‌ بدارد ترا به‌ آنچه‌ موجب‌ خشنودی‌ و محبّت‌ توست‌؛

و این‌ گفتار مصداق فرموده خداوند است که میفرماید: «ثابت‌ و برقرار می‌دارد خداوند کسانی‌ را که‌ ایمان‌ آورده‌اند به‌ گفتار ثابت‌ در دنیا و آخرت‌.»

سپس‌ تا جائی‌ که‌ شعاع‌ چشم‌ او برسد و نور دیدگان‌ او بدآنجا راه‌ یابد، قبر او را توسعه‌ میدهند. و دری‌ از بهشت‌ به‌ روی‌ او باز می‌کنند؛ و به‌ او میگویند: به‌ خوابِ خوش‌ بخواب‌، با چشم‌های‌ تازه‌ و خنک‌ و شادمان‌؛ بخواب‌ مانند خوابِ جوان‌ سالم‌ برومند متنعّم‌؛ و این‌ گفتار آنان مصداق‌، گفتار خداست‌ که‌ میفرماید: «بهشتیان‌ در آن‌ هنگام‌ بهترین‌ جایگاه‌ و بهترین‌ استراحتگاه‌ و خوابگاه‌ را خواهند داشت‌.»

و اگر میت از دشمنان‌ خدا باشد، کسی‌ به‌ نزد او می‌آید که‌ از تمام‌ افراد مردم‌ لباسش‌ زننده‌تر و زشت‌تر و بوی‌ بدنش‌ از همه‌ متعفّن‌تر است‌؛ به‌ او میگوید: بشارت‌ باد ترا، به‌ آشامیدنی‌هائی‌ که‌ چون‌ فلزّ گداخته‌ پر حرارت‌ است‌، و به‌ نزدیک‌ شدن‌ و مَسّ کردن‌ آتش‌ دوزخ‌.

و او نیز کسی‌ را که‌ او را غسل‌ میدهد می‌شناسد، و افرادی‌ را که‌ جنازة‌ او را میبرند سوگند میدهد که‌ قدری‌ نگهدارند و از بردن‌ خودداری‌ کنند.

پس‌ چون‌ در قبرش‌ وارد گردد، آن‌ دو فرشته می‌آیند و بندهای‌ کفن‌ او را می‌گشایند، و سپس‌ به‌ او میگویند: پروردگار تو کیست‌؟ و پیغمبر تو کیست‌؟ و دین‌ تو چیست‌؟

او در جواب‌ میگوید: نمی‌دانم‌.

آنان‌ میگویند: ندانستی‌ و در راه‌ هدایت‌ قدم‌ ننهادی‌؟ و چنان‌ ضربه‌ای‌ به‌ او میزنند که‌ تمام‌ جنبندگان‌ غیر از جنّ و انس‌ از آن‌ ضربه‌ میترسند.

سپس‌ خداوند دری‌ از جهنّم‌ به‌ روی‌ او باز میکند و سپس‌ آن‌ دو ملک‌ به‌ او میگویند: بخواب‌ به‌ بدترین‌ حالات‌!

و آن‌ قبر به‌ اندازه‌ای‌ برای‌ او تنگ‌ و دارای‌ فشار است‌، مثل‌ تنگی‌ و فشاری‌ که‌ نیزة‌ فرو رفتة‌ در پیکانِ سرِ خود دارد، تا به‌ حدّی‌ که‌ مغز سر او از میان‌ ناخن‌ها و گوشتهایش‌ خارج‌ شود، و در این‌ حال‌، مارها و عقرب‌ها بر او دست‌ یابند و سائر گزندگان‌ بر او چیره‌ شوند و پیوسته‌ او را بگزند تا وقتیکه‌ خدا او را از قبر خارج‌ کرده‌ و برای‌ حساب‌ و کتاب‌ در صحرای‌ قیامت‌ محشور و مبعوث‌ گرداند؛ او دائماً تمنّا میکند که‌ زودتر قیامت‌ برپا گردد، خیال‌ میکند که‌ در‌ قیامت‌ عذاب‌ او تخفیف‌ خواهد یافت‌.»

منبع:
«بحار الانوار» کتاب‌ العدلِ و المعاد، طبع‌ آخوندی‌، جلد 6، ص‌ 224 تا ص‌ 228 -معادشناسی : جلد دوم علامه سیّد محمّد حسین‌ حسینی‌ طهرانی 

برگرفته از سایت حوزه نت

ادامه مطلب ...

بهترین زمان استغفار از زبان آیت‌الله بهجت

  

آیت‌الله بهجت می‌فرمود: زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آن‌ها هم بگویید، برای اینکه امثال آن‌ها پیش نیاید.

آیت‌الله بهجت می‌فرمود: زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آن‌ها هم بگویید، برای اینکه امثال آن‌ها پیش نیاید.

به گزارش فارس، بخشش گناه و از میان بردن اثرات سوء آن از ناحیه پرودگار عالم همواره برای مؤمنان موجب ایجاد گشایش‌های معنوی و مادی بوده است.

اکثر گرفتاری‌هایی که انسان به آن مبتلا می‌شود، به واسطه گناه است، زیرا به کار نگرفتن نعمت‌هاى خداوند در مسیرى که او مى‌پسندد و صرف کردن آن‌ها در معصیت خداوند نشانه کفران نعمت‌ها است.

خداوند راه توبه و استغفار را برای همه باز گذاشته است و می‌فرماید: «وَ تُوبُوا اِلَى اللهِ جَمیعاً اَیُّهَا الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»، اى مؤمنان! همگى با هم به سوى خدا توبه کنید و باز گردید شاید رستگار شوید.(1)

همچنین راه بازگشت به سوى خویش را به بندگانش آموخته است و ابتدا دستور عذرخواهى و استغفار، سپس فرمان به توبه مى‌دهد: «وَاسْتَغْفِرُوا اللهَ رَبَّکُمْ ثُمَّ تُوبُوا اِلَیْهِ»؛ از الله، پروردگارتان طلب آمرزش کنید، پس از آن توبه کرده و به سوى او باز گردید.(2)

با این وجود در آیاتی دیگر به اثرات استغفار در دنیا اشاره شده است مانند:

«اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفّاراً/یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً/وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوال وَ بَنینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنّات وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً»؛ از پروردگار خویش آمرزش طلبید که او بسیار آمرزنده است (اگر چنین کنید) او (باران) آسمان را پى‌درپى بر شما فرو مى‌فرستد و شما را با اموال و فرزندان بسیار کمک مى‌کند و باغ‌هاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختیارتان قرار مى‌دهد.(3)

بنابراین دستور به استفغار از خود قرآن گرفته شده و در روایات نیز تأکید شده است.

*اثرات ذکر استغفار در روایات

ذکر استغفار در کلمات نورانى اهل بیت(ع) با تعابیر گوناگون آمده است و روایات در این زمینه متعدد و موثق هستند.

رسول خدا(ص):

-«مَنْ أَکْثَرَ الإِسْتِغْفارَ جَعَلَ اللهُ لَهُ مِنْ کُلِّ هَمّ فَرَجاً وَ مِنْ کُلِّ ضیق مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لایَحْتَسِبُ»؛ کسى که زیاد استغفار گوید و از خدا عذرخواهى کند، خداوند از هر غصه‌اى برایش گشایشى قرار دهد و از هر تنگنایى راه فرارى پیش پایش گذارد و او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‌دهد.(4)

- «أَکْثَرُوا مِنَ الإِسْتِغْفارِ، فى بُیوتِکُمْ وَ فى مَجالِسِکُمْ وَ عَلى مَوائِدِکُمْ وَ فى أَسْواقِکُمْ وَ فى طُرُقِکُمْ وَ أَیْنَما کُنْتُمْ فَاِنَّکُمْ لاتَدْرُونَ مَتى تَنْزِلُ الْمَغْفِرَةُ»؛ زیاد استغفار کنید، در خانه‌ها و مجالستان، سر سفره‌ها و در بازارهایتان، و در مسیر رفت‌و‌آمدهایتان و هر جا که بودید(استغفار کنید)، چرا که شما نمى‌دانید آمرزش خداوند چه زمانى نازل مى‌شود.(5)

امیرالمؤمنین(ع):

-«تَعَطَّروا بِالإِسْتِغْفارِ، فَلا تَفْضَحَنَّکُم رَوائِحُ الذُّنُوبِ»؛ با استغفار و آمرزش‌خواهى از خداوند خود را معطّر کنید تا بوى بد گناهان شما را رسوا نکند.(6)

امام باقر(ع):

-از پدرانش نقل مى‌کنند که پیامبر(ص) فرمود: «خوشا به حال آنکه روز قیامت در نامه عملش زیر هر گناهى استغفر الله باشد».(7)

*شرایط تحقق استغفار حقیقی

البته واضح است که صرف لقلقه زبان موجب گشایش درهای بخشش خداوند نمی‌شود و عزم بر ترک گناه و نداشتن اصرار بر تکرار گناه از عوامل مهم در تأثیرگزاری ذکر استغفار است.

در نهج البلاغه آمده است: کسى در حضور على(ع) مى‏‌گفت: استغفرالله، حضرت فرمود: مادرت بر تو بگرید، آیا مى‏دانى «استغفار» چیست؟ استغفار درجه «علیین» و نامى است که بر شش معنا اطلاق مى‏‌شود:

1-پشیمانى از گذشته،

2- عزم بر ترک و بازگشت از آن براى همیشه،

3- اداى حقوق دیگران، تا خدا را پاک ملاقات کنى و بر (ذمه) تو بدهکارى نباشد. (حق الناس، خمس، زکات و...)،

4-هر فریضه که ضایع کرده‌‏اى، ادا کنى (مثل نماز، روزه و نذر واجب و...)،

5-گوشتى که از حرام بر بدن تو رویده، با حزن و اندوه آب کنى تا پوستت به استخوان بچسبد و گوشت تازه میان آن‌ها بروید. ممکن است کسى از راه درآمد، حرام به عیش و نوش و تن‏پرورى بپردازد و یا بر اثر هر لذت حرامى، چاق و فربه شود، در این صورت حزن و اندوه گناهان گذشته باید به گونه‌‏اى بر وجود او آتش زند که خواب و قرار را از وى بستاند، البته این حال براى هر توبه کننده‏اى حاصل نمى‏‌شود و این در واقع مرتبه‌‏اى از مراتب کمال توبه و استغفار است.

6- سختى طاعت را بر بدنت بچشانى، چنان که شیرینى گناه را به آن چشاندى، طاعت حق و طوق بندگى مولا، سختى‏‌ها و محدویت‌‏هایى دارد، زیرا یک سلسله اوامر و نواهى هست که بر نفس اماره ناخوشایند است، در مقابل انجام گناه بر وفق مراد نفس اماره همسو با راحتى جسم است، پس همان گونه که نفس بر وفق مراد خود و بدن بر حسب طبعش، در راحتى و آسایش به سر مى‏‌برد و لذت گناه را مى‏‌چشید، باید سختى طاعت و مشقت پذیرش قید و بندهاى الهى و دینى را نیز بچشد.

وقتى تمام این شرایط تحقق یافت آنگاه بگو: استغفرالله. (8)

*بهترین زمان برای استغفار/راه‌حلی برای گشایش در زندگی+پاسخ آیت‌الله بهجت

توصیه شده است که بهترین وقت استغفار، سحرگاهان به ‌ویژه سحر شب جمعه است تا جایی که استغفار کنندگان در سحرگاهان مورد مدح خداوند عالمیان قرار می‌گیرند.

همچنین طبق روایات ذکر استغفار از جمله تعقیبات نماز صبح و نماز عصر است که مرحوم حاج شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح الجنان به آن اشاره کرده است.

آیت‌الله محمدتقی بهجت آن عارف بالله در پاسخ به سؤال فردی که در امور مختلف از جمله اشتغال و ازدواج دچار گرفتاری شده بود، این چنین بیان کردند: زیاد از روی اعتقاد کامل بگویید: «أستغفر الله»، هیچ چیز شما را منصرف نکند غیر از ضروریات و واجبات تا کلیه ابتلائات رفع شود، بلکه بعد از رفع آن‌ها هم بگویید، برای اینکه امثال آن‌ها پیش نیاید و اگر دیدید رفع نشد، بدانید یا ادامه نداده‌اید، یا آنکه با اعتقاد کامل نگفته‌اید.(9)

 
*پی‌نوشت‌ها:

1-نور/31
2-هود/3
3-نوح/10 تا 14
4-وسائل الشیعه،ج 7، ص 176
5-مستدرک الوسائل،ج 5،ص 319
6-مستدرک‌الوسائل،ج 5،ص 318
7-وسائل الشیعه، ج 16،ص 69
8-نهج‌البلاغه،کلمه 417
9-برگرفته از سایت مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت آیت‌الله بهجت

ادامه مطلب ...

ماجرای عنایت امام عصر(عج) به صاحب یک کارخانه

 

 

رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را می‌شناسی؟ گفتم: چرا نمی‌شناسم. فرمود: به او سلام کن! گفتم: «السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن» این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: «و علیک السلام و رحمة الله و برکاته».

 آیت‌الله سید محمد ضیاءآبادی از شاگردان برجسته امام(ره) و آیت‌الله بروجردی است. کلاس‌های اخلاق وی دوشنبه‌شب‌ها در مسجد علی‌بن حسین(ع) منطقه دربند (خیابان شهید زمانی، کوچه شهید شفیعی) برگزار می‌شود.

 

روایت جالبی از عنایت و دیدار امام زمان علیه السلام به یکی از بندگان مخلص، از زبان آیت‌الله ضیاءآبادی برای علاقه‌مندان نقل می‌شود.

«حاج علی بغدادی» از آن کسانی بوده که به زیارت امام عصر مشرف شده‌اند. این آدم از علما نبود. با سواد هم نبود. مردی بود که در بغداد کارخانه شعربافی (کارگاه پارچه‌بافی) داشت و همان جا مقیم بود. این قصه را مرحوم محدث نوری در نجم الثاقب نقل می‌کند و می‌گوید: اگر در کتاب من نبود غیر از همین جریان که صحتش برای ما روشن شده است؛ کافی بود که کتاب من به خاطر بودن این قصه در آن با شرافت باشد، او می‌گوید: 80 تومان سهم امام در ذمه‌ من آمده بود.

حالا می‌دانیم تقریبا 200 سال پیش، 80 تومان ارزش زیادی داشت. برای ادای دینم از بغداد حرکت کردم و به نجف رفتم. آنجا علما و فقهای بزرگواری را که می‌شناختم مرحوم شیخ انصاری و دو نفر دیگر بودند که نفری 20 تومان به آقایان دادم، 20 تومان در ذمه‌ام ماند. خواستم به بغداد برگردم و به کاظمین بروم و... 

آنجا خدمت مرحوم شیخ محمد حسن کاظمینی بدهم. او هم از فقهای بزرگ بود. به کاظمین رفتم و ...

دینم را ادا کردم و 20 تومان را به ایشان دادم و برگشتم. شب جمعه هم بود.

ایشان فرمودند: شب جمعه است در کاظمین بمان. گفتم: نه، چون کارخانه شعربافی دارم و من هر هفته، عصر پنجشنبه به کارگرها پول می‌دهم، باید برگردم. از کاظمین تا بغداد را پیاده می‌رفتم، چون فاصله‌ زیادی نیست. کمی راه را طی کرده بودم، دیدم مرد بزرگواری از پیش رو به سمت کاظمین می‌آید، وقتی به من رسید من او را نمی‌شناختم، دیدم با چهره‌ باز به من سلام کرد، بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و بوسید. تعجب کردم که با اینکه او را نمی‌شناسم به این زودی با من گرم گرفت. من هم او را بوسیدم. بعد اسم مرا برد و گفت: حاج علی کجا می‌روی؟ گفتم: می‌خواهم به بغداد بروم. به من فرمود: نه امشب شب جمعه است، برگرد برای زیارت! تا گفت برگرد مثل اینکه اختیار از من سلب شد و همراهش برگشتم. همین طور که با هم می‌آمدیم و صحبت می‌کردیم، به من گفت: زیارت کن تا من شهادت دهم که تو از محبان جدم امیرالمؤمنین هستی. گفتم: شما مرا از کجا می‌شناسی که من از محبان جد شما هستم؟ سید بود، چون عمامه‌ سبز روشنی بر سرش بود. تبسمی کرد و گفت: کسی که حقش را به او می‌رسانند، رساننده‌ها را نمی‌شناسد؟  

این جمله عجیب است. چون در زمان غیبت است و می‌گوید: آیا کسی که حقش را به او برسانند آن رساننده‌‌ها را نمی‌شناسد؟ کدام حق؟

فرمود: آن که بردی در نجف به وکلای من دادی و در کاظمین هم به شیخ محمد حسن، وکیل من دادی، تعجب کردم، گفتم: آنها وکلای شما هستند؟ فرمود: بله، من متحیر شدم که این آقا از کجا مرا می‌شناسد و از کار من خبر دارد و چرا می‌گوید: وکلای من؟ به رواق که رسیدیم، نزدیک در حرم ایستاد و به من گفت: اذن دخول بخوان، گفتم: من سواد ندارم. فرمود من بخوانم؟ گفتم: بفرمایید شروع کرد به اذن دخول خواندن: السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیر المؤمنین... .

همین طور اسم 14 معصوم را تا امام یازدهم ذکر کرد، بعد رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را می‌شناسی؟ گفتم: چرا نمی‌شناسم. فرمود: به او سلام کن: گفتم: السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن! این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

بعد وارد حرم شدیم، فرمود: برایت زیارت بخوانم؟ گفتم: بخوانید. فرمود: کدام را بخوانم؟ گفتم: هر کدام که معتبرتر است. فرمود: امین الله را می‌خوانم. زیارت امین الله را خواند. در همین حال دیدم چراغ‌های حرم روشن شد ولی می‌دیدم که حرم به نور دیگری روشن است و این چراغ‌ها مثل شمعی در مقابل آفتاب است. بعد مؤذن‌ها اذان گفتند و نماز جماعت برپا شد. فرمود: برو در صف جماعت شرکت کن. من داخل صف شدم و دیگر او را ندیدم.

 

آنجا خدمت مرحوم شیخ محمد حسن کاظمینی بدهم. او هم از فقهای بزرگ بود. به کاظمین رفتم و دینم را ادا کردم و 20 تومان را به ایشان دادم و برگشتم. شب جمعه هم بود.

ایشان فرمودند: شب جمعه است در کاظمین بمان. گفتم: نه، چون کارخانه شعربافی دارم و من هر هفته، عصر پنجشنبه به کارگرها پول می‌دهم، باید برگردم. از کاظمین تا بغداد را پیاده می‌رفتم، چون فاصله‌ زیادی نیست. کمی راه را طی کرده بودم، دیدم مرد بزرگواری از پیش رو به سمت کاظمین می‌آید، وقتی به من رسید من او را نمی‌شناختم، دیدم با چهره‌ باز به من سلام کرد، بغل باز کرد و مرا در آغوش گرفت و بوسید. تعجب کردم که با اینکه او را نمی‌شناسم به این زودی با من گرم گرفت. من هم او را بوسیدم. بعد اسم مرا برد و گفت: حاج علی کجا می‌روی؟ گفتم: می‌خواهم به بغداد بروم. به من فرمود: نه امشب شب جمعه است، برگرد برای زیارت! تا گفت برگرد مثل اینکه اختیار از من سلب شد و همراهش برگشتم. همین طور که با هم می‌آمدیم و صحبت می‌کردیم، به من گفت: زیارت کن تا من شهادت دهم که تو از محبان جدم امیرالمؤمنین هستی. گفتم: شما مرا از کجا می‌شناسی که من از محبان جد شما هستم؟ سید بود، چون عمامه‌ سبز روشنی بر سرش بود. تبسمی کرد و گفت: کسی که حقش را به او می‌رسانند، رساننده‌ها را نمی‌شناسد؟

این جمله عجیب است. چون در زمان غیبت است و می‌گوید: آیا کسی که حقش را به او برسانند آن رساننده‌‌ها را نمی‌شناسد؟ کدام حق؟

فرمود: آن که بردی در نجف به وکلای من دادی و در کاظمین هم به شیخ محمد حسن، وکیل من دادی، تعجب کردم، گفتم: آنها وکلای شما هستند؟ فرمود: بله، من متحیر شدم که این آقا از کجا مرا می‌شناسد و از کار من خبر دارد و چرا می‌گوید: وکلای من؟ به رواق که رسیدیم، نزدیک در حرم ایستاد و به من گفت: اذن دخول بخوان، گفتم: من سواد ندارم. فرمود من بخوانم؟ گفتم: بفرمایید شروع کرد به اذن دخول خواندن: السلام علیک یا رسول الله السلام علیک یا امیر المؤمنین... .

همین طور اسم 14 معصوم را تا امام یازدهم ذکر کرد، بعد رو به من کرد و گفت: تو امام زمانت را می‌شناسی؟ گفتم: چرا نمی‌شناسم. فرمود: به او سلام کن: گفتم: السلام علیک یا مولای یا صاحب الزمان یا حجة بن الحسن! این را گفتم، رو به من کرد و فرمود: و علیک السلام و رحمة الله و برکاته.

بعد وارد حرم شدیم، فرمود: برایت زیارت بخوانم؟ گفتم: بخوانید. فرمود: کدام را بخوانم؟ گفتم: هر کدام که معتبرتر است. فرمود: امین الله را می‌خوانم. زیارت امین الله را خواند. در همین حال دیدم چراغ‌های حرم روشن شد ولی می‌دیدم که حرم به نور دیگری روشن است و این چراغ‌ها مثل شمعی در مقابل آفتاب است. بعد مؤذن‌ها اذان گفتند و نماز جماعت برپا شد. فرمود: برو در صف جماعت شرکت کن. من داخل صف شدم و دیگر او را ندیدم.

برگرفته از خبرگزاری فارس ادامه مطلب ...