داستانی شگفت از شیخ رجبعلی خیاط


فرزند این عارف بزرگوار در گفت و گویی با کیهان فرهنگی می گوید:پدرم با چشم برزخی چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند. .یکی از دوستان پدرم می گفت :یک روز با جناب شیخ به جایی می رفتیم، یکددفعه من دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لباس شیکی داشت نگاه می کند! از ذهنم گذشت که جناب شیخ به ما می گوید: چشمتان را از نامحرم برگردانید و حالا خودش اینطور نگاه می کند! فهمید. گفت: تو هم می خواهی ببینی که من چه می بینم ؟ببین"من نگاه کردم
دیدم همینطور از بدن آن زن، مثل سرب گداخته، آتش و سرب مذاب به زمین می ریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبال اوست سرایت می کند. جناب شیخ گفت:این زن راه می رود و روحش یقه مرا گرفته، او راه می رود و مردم را همین طور با خودش به آتش جهنم می برد.

نظرات 1 + ارسال نظر
مطهر جمعه 19 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 07:07 ق.ظ http://modara.blogfa.com

با سلام و سپاس
نقل این واقعه را رد نمی کنم.ولی بیشتر مردم بویژه جوانان امروز چون ظرفیت این گونه وقایع را ندارند،در نتیجه کل مسائل دینی را منکر می شوند.بنابراین در مجموع کارتان کار درستی نیست.

سلام
ممنونم که توجه فرمودی
دوست عزیز آقای مطهر باور مان نسبت به دین که مبنایش قرآن کریم است و نیز سنت اهل بیت علیهم السلام و بر اساس آیه : فذکر فان ذکرالله تنفع المومنون ...ما را بر می تابد که وجدانهای بیدار و فطرت های پاک را که ناجوانمردانه توسط شیطانهای درونی و بیرونی به بیراهه می روند تلنگر زنیم، وگرنه همه خوبان بخصوص جنابعالی بهتر می دانید که چه انسانهای شریف و پاکی هستند که ظاهری غلط انداز دارند و در مقابل چه موجودات ریاکار و بد کرداری هم هستند که ظاهری موجه دارند .
الحمدالله جوانهای ما در این زمانه آنقدر درک درست و شجاعت بی نظیری از عالم وجود دارند که به لطف و رحمت خداپرستی و عشق به اهل بیت بخصوص امام حسین علیه السلام ظرفیتهای زیادی را با خود و باورهایشان همراه دارند.
متشکرم از اینکه دلسوزانه نقدم کردید.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد